موضوعات آخرین مطالب آرشيو وبلاگ پيوندها
تبادل لینک
هوشمند نويسندگان
بروز وبلاگ همه چی شاید داشته باشیم یه دخترو پسرکه روزی همدیگه روباتمام وجود دوست داشتن
بعدازپایان ملاقاتشون باهم سوارماشین شدند وآروم کنارهم نشستند
دختر میخواست چیزی به پسربگه ولی روش نمیشد!
پسرهم کاغذی روآماده کرد وچیزی روش نوشت
وقتی دیدداره به مقصد میرسه کاغذروبه دست دخترداد
دخترهم ازاین فرصت استفاده کردوحرفش وبه پسرگفت
که شاید پس ازپایان حرفش پسرازماشین پیاده بشه ودیگه اونونبینه
دخترقبل ازاینکه نامه پسررو بخونه به اون گفت:دیگه ازاون خسته شده ودیگه مثل گذشته دوسش نداره وپسردیگه ای پیداشده که ازاون خیلی بهتره
پسر درحالی که بغض توگلوش بودو اشک توچشماش جمع شده بود
ازماشین پیاده شد
درهمین حال ماشینی به پسر زدوپسر درجامرد
دختر که باتمام وجود درحال گریه کردن بود به یاد نامه افتاد واونو بازکرد
پسر تونامش نوشته بود
بی عشقت می میرم
یه زن اگه وارد زندگیت بشه:
1. جیباتوSearchمی کنه!
2. پولاتوDeleteمی کنه!
3. خانوادتوEditمی کنه!
4. ارتباط با دوستاتوCut می کنه!
5. دفترچه تلفن موبایلتوScanمی کنه!
6. خوشیاتوCancelمی کنه!
7. آخرش هم مختHangمی کنه!!!
یه روز یه نرده میخوره به مرده بر میگرده . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .اگر دراب گوزیدی حباب ندیدی بدون که ریری .. .. . .. . . . . . . . . . . . . . .. . . . . . .. .. . . . لره رفت کتاب خونه یه کتابو تا اخرش خوند رفت پیش کتابدار گفت:این کتاب خیلی شخصیت توش داره ولی محتوا نداره! کتابدار گفت :دفتر تلفن رو بذار سرجاش گمشو بیرو . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .اصفهانیه توی خواب می بینه 1000 تومن به یه فقیرهداده از خواب بیدامی شه می گه عجب کابوسی
جمعه 2 / 5برچسب:, :: 2:50 PM :: نويسنده : حسین نقی پور
|